یک نوشته قدیمی ...
یک قطره درشت اشک از چشمم میچکد و درست میافتد روی حرف ( ام ).... و من نگاهش می کنم.
به حرف (ام ) خیره میشوم که حالا نصفش درشتتر شده است. هوا ابری است و نور اتاق رنگ دلگیری دارد ....
بلند میشوی میآیی کنارم آرام مینشینی و نگاهم میکنی. میدانم که داری مهربان نگاهم میکنی... این را هم میدانم که دلت میخواهد حرف بزنی.... اما فقط نگاهم میکنی. فقط نگاهم میکنی و صدای آرام نفسهایت تکرار میشوند.
دارم فکر میکنم که مهربان نگاه کردنت را دوست دارم و شاید اگر چشمهایم خیس نبود اگر بغض گلویم را پر نکرده بود حتما من هم نگاهت میکردم. شاید حرفی هم میزدم . اما .....
دستت را جلو میآوری موهایم را از جلوی صورتم آرام کنار میزنی و لبخند میزنی.....
به حرفهایی فکر میکنم که حالا میتوانستی بگویی. به حرفهایی که شاید منتظر مانده ای تا ازمن بشنوی ..... به لحن صدایت وقتی که مهربان است.
حرفی نمیزنم و به لحن صدایت فکر میکنم. وقتی صدایت مهربان است به نظرم رنگش تغییر میکند. انگار که در میان عکسهای سیاه و سفید تارو قدیمی با آدمهای جدی و عبوس عکسی پیدا بشود رنگی، شفاف و پر از لبخند.....
و دلم میگیرد از اینکه حرفی نمیزنی. از اینکه من و تو همیشه حرفهایمان برای خودمان میماند. از اینکه آن عکس شاد رنگی هیچ وقت پیدا نمیشود... دستت را دراز میکنی و آرام دستم را میگیری و فشار میدهی. دستهایت عرق کرده و مهربان است و گرم.
بغضم نرم میشود و با اشکهایم بیرون میریزد..... به صدای آرام نفسهایت گوش میدهم و به حرف (ام) روی کیبورد خیره میشوم. تار دیده میشود وحالا قطره درشت اشک من تمامش را پوشانده است....
"این نیز بگذرد." تنها کلامی که می توانم بگویم!!
سرانجام باورت میکنند بايد اين کوچهنشينانِ ساده بدانند که جُرمِ باد ... ربودن بافههای رويا نبوده است. گريه نکن ریرا راهمان دور و دلمان کنار همين گريستن است. دوباره اردیبهشت به ديدنت میآيم. سید علی صالحی
سلام وقتی حرفها گفته نشوند، تبدیل به فریاد میشوند،فریادی به رنگ سیاه،رنگ قیر... و به همان چسبندگی قیر هم در ذهن آدمی میمانند... خیلی وقتها زندگی میشه،حسرت حرفهای نگفته... شاید پناه بردن به کیبرد و نوشتن، اندک تسکینی باشد... وقتی اشکهایت سرازیر شوند،روی یک حرف را میپوشانند... نبود یک حرف،خرده محدودیتی به وجود میاورد،مثلن اگر حرف "میم" را نداشته باشی، نمیتوانی برای او بنویسی: "عشق من" یا "عاشقتم"... اما امان از وقتی که بغض،راه حرف زدن را ببندد و اشک آنچنان در چشمهایت جمع شود که صفحهی کیبرد را نبینی...
نباید بذارم پستات نخونده بمونه تا مجبور شم سه تایی با هم بخونمشون. m قشنگ بود ... خیلی
به نام خدا ☼شماره مشترک شما در دسترس نمی باشد☼ ممکن است شما نیز گاهی وقت کافی برای پاسخ گویی به تلفن ها را نداشته باشید ؛ شاید گوشی را خاموش کنید که کار تا حدودی خلاف ادب است. اما قصد داریم تا روشی کاربردی را به شما معرفی کنیم که با استفاده از آن میتوانید کاری کنید که هر زمان کسی با شما تماس گرفت با پیغام " شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد " و یا ... روبرو شود بدین منظور : میبایست کد #094*21* را در گوشی وارد کنید و سپس دکمه Call (دکمه سبز رنگ) را فشار دهید. پس از چند ثانیه علامتی بر روی صفحه گوشی ظاهر میشود که به معنای فعال شدن این موضوع است. اکنون هر کس با شما تماس بگیرد با پیغام های ذکر شده بر خورد می کند اما برای غیرفعال کردن این قابلیت کافی است که کد #21# را در گوشی وارد کنید و سپس دکمه Call را فشار دهید. اکنون میتوانید تماسهای رسیده را دریافت کنید لطفا در صورت تمایل سایت ما را با نام " پایگاه اطلاع رسانی ایرانیان "در سایت خود درج کنید. در ضمن برای افزایش بازدید خود نام در خواستی خود را به ما ارسال کنید تا ما نیز پس از بررسی سایت شما را درج کنیم ■ WWW.YAOO.IR
چقدر لطیف نوشتی [گل]
مثل همیشه خوب. گاهی از اینکه همیشه انقدر می گم خوبی و همه می گن و همه هم احساس هستن باهات , خسته نمی شی؟[ماچ]
نه بیتای گلم... خسته نمیشم. شرمنده میشم و ذوق زده. و خوشحال از اینکه کسانی هستند که با حس من نزدیک باشند. شاد باشی عزیزم....
قربون خاله مریم مو خوشرنگ.